معرفی شهر باستانی مسجدسلیمان وقوم بزرگ بختیاری
چنانچه بخواهيم آثار تاريخی مسجد سليمان را براساس قدمت تاريخی و پيشينه باستانی معرفی كنيم، بدون شك بايد در نخستين گام از غار پبده در تنگ پبده واقع در اطراف لالي مسجدسلیمان و در كوههاي بختياري نام ببريم.
مسجد سلیمان کهن شهری آریایی
مسجدسلیمان روی نقشه ایران۳۱.۹۳° شمالی ۴۹.۳۰° شرقی مسجدسلیمان شهری تاریخی در میان کوههای زاگرس و از شهرهای بختیارینشین استان خوزستان در کشور ایران است.
تفرجگاه های مسجدسلیمان
از دیدنیهای مسجدسلیمان میتوان به دامنه کوه آسماری، تفرجگاه تمبی،گلگیر، معبد سرمسجد و معبد برد نشانده اشاره کرد. یکی از عوامل ایجاد و گسترش شهر مسجدسلیمان، اکتشاف نفت در این منطقه بود.
معرفی شهر مسجدسلیمان
اين شهر از شمال غرب به شهرستان شوشتر، از شمال به بخش لالي، از جنوب شرق به شهرستان ايذه، و از جنوب غرب به شهر اهواز محدود ميشود. ساکنان اين شهر را طوايف مختلفي از قوم بختياري تشکيل ميدهند ولي با کشف نفت در منطقه افراد ديگري از ساير مناطق به منظور کسب و کار بهمسجدسلیمان آمدند و رفته رفته بصورت دائم در مسجدسلیمان ساکن شدند.
انديکا و لالي و دشت بزرگ از بخشهاي تابعه اين شهرستان هستند. مسجدسلیمان جاذبههاي تاريخي فراواني دارد و يکي از تفريحگاههاي ديدني مسجدسلیمان منطقهاي بهنام تمبي است. يکي از مهمترين مکانهاي تاريخي و باستاني اين شهرستان نيز منطقهاي است بنام معبد سر مسجد که در شمال شرق شهر واقع است.
تحقیقات هیات باستان شناسی از مسجدسلیمان
هيات باستانشناسي فرانسوی در سال 2007 در مسجد سليمان موفق به کشفيات مهمي شد. پروفسور گيرشمن رئيس اين هيات عقيده داشت که محل کنونی مسجد سليمان (پارسوماش و بعدها انشان ) قديميترين پايتخت پادشاهي هخامنشي بوده است. يکي ازعوامل ايجاد و گسترش شهر مسجد سليمان اکتشاف نفت دراين منطقه است. ميدانيم که، ويليام ناکس دارسي با بستن قراردادي با حكومت قاجار مجوز جستجو و اکتشاف نفت در ايران را گرفت و تيم اکتشاف وي اين طلاي سياه را براي نخستين بار در خاورميانه در مسجد سليمان کشف کرد. به يقين اين واقعه سرنوشت کشور ما و حتي منطقه خاورميانه را دگرگون ساخت. با توسعه صنعت نفت و پتروشيمي و همچنين ايجاد صنايع وابسته لزوم تسلط بر منابع نفتي و کشورهايي که داراي اين منابع هستند، در دستور کار قدرت هاي برتر اقتصادي، سياسي و نظامي وقت قرار گرفت.
اين منطقه که تا يک قرن پيش محل سکونت کوچ نشينان بختياري بود به واقع شهري استثنايي است. براي آنکه بتوانيم مسجدسلیمان را بدرستي شناسايي کنيم، ناگزيريم که تاريخ آن را با دقت بيشتري مرور کنيم.
تاريخچه مسجدسليمان:
مسجدسلیمان در دوره تمدن ایلام آساک مینامیدند. که بخشی از منطقه سیماش عیلام تلقی میشد؛ ولی پس از حمله آریاییها و شکست عیلامیان نام آن به «پارسوماش» تغییر پیدا کرد. در فاصله اواسط سدهٔ ۹ تا اوایل سدهٔ ۷ پیش از میلاد قومی آریایی به نام «پارسوا» از دامنههای شمال غربی زاگرس و کوههای بختیاری به جلگه خوزستان فرود آمدند و مسجدسلیمان کنونی از جمله مناطقی بود که در آن سکنی گزیدند.
این قوم نیمه بدوی که متکی بر معیشت شبانی و به ویژه تربیت اسب بودند، بعد از آشنایی با کشاورزی و ترک کوچنشینی، در نواحی کوهپایهای جلگه، شهر تازهای بنا نهادند و آنرا به یاد سرزمین گذشته خود که «پارسوا» نام داشت، «پارسوماش» خواندند.در شمال شرقی مسجدسلیمان برروی تپهای باستانی بنام سرمسجد آتشکدهای مربوط به آن دوران وجود دارد که پروفسورگیرشمن باستانشناس فرانسوی این آتشکده را مربوط به دوران پارسها میداند و آنرا زادگاه چیش پش اول هخامنشی جد کوروش بزرگ میداند.
این شهر را در قدیم سرمسجد مینامیدند و علت آن وجود این آتشکدهٔ باستانی بود. در زمان حمله اعراب تازیها میخواستند که آنرا از بین ببرند اما ایرانیان به دروغ به آنها گفتند که این معبد ساخت سلیمان نبی است و چون سلیمان بسیار مورد احترام اعراب بود آنها از این عمل سر باز زدند. در سال ۱۳۰۳ هجری شمسی هنگام بازدید رضاخان از سرمسجد وقتی که او این ماجرا را شنید دستور به تغییرنام سرمسجد به مسجدسلیمان داد و بدین ترتیب در سال ۱۳۰۵ و به تصویب مجلس شورای ملی نام مسجدسلیمان را بر این شهر نهادند.
اعتقاد ایرانیان به آتش به عنوان نمادی ازاهورامزدا و جوشش روغن مقدس قابل اشتعال بر سطح زمین در شهر پارسوماش باعث شد. تا این شهر دارای آتشکدههای همیشه جاویدان شده و بنابراین شهر از لحاظ مذهبی نیز به شدت اهمیت یافت، به گونهای که آتش این آتشکده تا زمان «هارون الرشید» نیز روشن بود.
بنابر نشانههاي بازمانده از بنای بزرگ با ديوارههايی سترگ و اِيوانهاي پايدار بر بالاي تپهاي به نام سَرمَسجد که جايگاه شهر کنوني مسجد سليمان بوده است. «پارسوماش»، را ميتوان نخستين شهر آريائيان و نياي پاسارگاد و تخت جمشيد ناميد و آغازگر شهر نشيني پارسيان و ايجاد کشوري دانست که ايران ميخوانيمش. اهميت مذهبي و اعتقادات مردم به پاک و مقدس بودن اين شهر به حدي زياد شد که حتي بعد از ورود اسلام، ايرانيان براي زيارت به مسجدسلیمان سفر ميکردند. لذا هويت مذهبي آن مانند ديگر اماکن مقدس همچنان باقيمانده و نام «مسجد سليمان» نيز در همين راستا بر آن اطلاق شد.
رونق دوباره مسجدسلیمان شهر پارسيان بعد از گذشت چندين سده در 4 بامداد 5 خرداد 1287 هجري شمسي (1908ميلادي) با فوران نفت از ميدان نمره يک در ميانه مسجد سليمان کنوني آغازشد. فوراني که حيات اقتصادي و اجتماعی مسجد سليمان و بعد ايران را دگرگون کرد. ولی اين بار بانيان شهر نه شبانان پارسی فرود آمده از کوهها، بلکه فرنگيان شهرنشين و صنعتگر و به اصطلاح مدنيت يافته و جهانگشايانی بودند که از درياهاي دور آينده خود را در اين سرزمين يافته بودند.
اين بيگانگان زيرک به مدد متون تاريخي (همچون نوشتههاي هردوت) دريافته بودند که ايرانيان در اين محل از روغن مقدسي که به طور طبيعي از زمين بيرون رانده ميشد، استفادههاي گوناگون کرده و آتش جاويدان خود را در اين جايگاه ميجستهاند. پس نماينده پيگير و ماجراجوي آنها به نام «ويليام ناکس دارسی» انگليسي با شرکت خود به نام «سنديکاي امتيازات» موفق شدند با انتقال فنشناسی و تجهيزات لازم و حفر چاه به سرچشمه آتش جاويدان پارسيان دست يابند. بعد از کشف و فوران نفت در مسجد سليمان با دخالت دولت انگليس، شرکت ذکر شده به شرکت «نفت ايران و انگليس» تبديل شد. اين شرکت زميني را که طلاي سياه زير آن خفته بود خريداري کرد و راه برون رفت نفت يا جزيره آبادان را هم از شيخ خزعل به اجاره گرفت.
با اتمام خط لوله مسجد سليمان به آبادان از 1912 ميلادي حيات مجدد مسجدسليمان آغاز شد. استخراج نفت که در اين سال 43 هزار تن بود، تا آخر جنگ جهاني اول (1918ميلادي) به ساليانه يك ميليون تن و تا 1925 ميلادي به بيش از 4 ميليون تن در سال رسيد. مسجد سليمان تا سال 1928 ميلادي تنها منبع استخراج نفت ايران بود تا دراين سال در ميدان نفتي بزرگ هفتگل نيز فوران نفت آغاز شد و مسجد سليمان در توليد نفت از انحصار خارج شد.
اما توليد در منطقه همچنان افزايش يافت به طوري که در سال 1314 هـ . ش (1935ميلادي) به اوج توليد در سراسر بهرهبرداري (127 هزار بشکه در روز) رسيد. بعد از افتي کوتاه در توليد نفت به علت ملي شدن اين صنعت در ايران (1330ـ33 هـ . ش) به دليل دسيسههاي شرکت نفت ايران و انگليس و دولت امپرياليستي انگليس بار ديگر استخراج نفت افزون شد که تا سال 1345 هـ . ش کما بيش ثابت بود .(سالانه حدود 30 ميليون بشکه) اما از اين سال به بعد توليد نفت به سرعت کاهش يافت و بعد از بسته شدن چاهها در سالهاي 60 و 1359 هـ . ش توليد سالانه آن به حدود توليد روزانه در گذشته محدود شد.
دليل کم شدن توليد نفت اين است که بعد از حدود 70 سال بهره برداري مداوم 98درصد از مقدار نفت قابل حصول به صورت طبيعي از منطقه استخراج شد و از آنجا که بهرهبرداري از ديگر ميدانهاي نفتي به ويژه ميدانهاي نفتي مرزي از اولويت برخوردار شد، استخراج نفت در مسجدسليمان که بايد با تزريق آب يا گاز انجام پذيرد، متوقف شد.
اوج شکوفايی تاريخ معاصر مسجد سليمان به غير از نفت مربوط به دوران مشروطيت است، در عصر مشروطه مردم مسجدسليمان نيز مانند ساير روشنفکران و دليران بختياري فتواي روحانيت را پذيرفتند و عليه استبداد صغير قاجار به فرماندهي سردار اسعد بختياري (فاتح ملي) و ميرزاقلی خان کاشاني قيام کردند. البته نقش مردم مسجد سليمان در ملي شدن صنعت نفت و مقابله با استعمار انگليس در نفوذ به مناطق بختياري، مبارزه با طاغوت و شرکت درهشت سال دفاع مقدس مثال زدنی است.
جاذبههاي گردشگري مسجدسلیمان:
ظرفيتهاي گردشگري مسجدسلیمان را به واسطه ساختار منحصر به فرد تاريخي جغرافيايي و صنعتي اين شهر ميتوان در بخشهای مختلف آثار تاريخی و باستانی، ابنيه مذهبی، جاذبههاي طبيعی، آثار صنعتي و قابليتهاي قابل تامل در زمينه قوم شناسی و فولكلور بختياري تقسيم بند و معرفي کرد.
آثار تاريخي و باستانی مسجدسلیمان
چنانچه بخواهيم آثار تاريخی مسجد سليمان را براساس قدمت تاريخی و پيشينه باستانی معرفی كنيم، بدون شك بايد در نخستين گام از غار پبده در تنگ پبده واقع در اطراف لالي مسجدسلیمان و در كوههاي بختياري نام ببريم. كه مصائب رسيدن به اين محل براي علاقه مندان و مشتاقان ديدار از آن بدون شك قابل تحمل خواهد بود. به ويژه اين كه بدانيم اين محل قديميترين و نخستين خاستگاه انسان غار نشين است.
كه در ايران شناسايی شده و در نزد باستان شناسان و دانشمندان ديرينه شناسي محلي شناخته شده و ارزشمند است. اين محل نخستين بار توسط مستشرق معروف پروفسور گيرشمن در بهار 1949 ميلادي شناسايي شد غار پبده سندي بر قدمت سكونت نوع بشر از نخستين ادوار زيستي در اين ناحيه از سرزمين در مسجدسلیمان ايران است، كه جايگاه مهم اين ناحيه را از دير باز تاكنون تاييد ميکند.
بر اساس قدمت زمانی ادامه دهيم. بايد به بخش انديكا رفته و از قديميترين اقامتگاه قوم پارس در جنوب غرب ايران يعني قلعه پرشكوه (بردي) ياد كنيم. قلعه بردی بنايی باستانی است. كه سنگهاي روي هم چيده شده آن، در گذر زمان شكوه و عظمت خود را حفظ كردهاند و با ديدار از آن ميتوان به قرنها پيش سفر كرد و محل زندگي اقوام آريايی پارس را مشاهده کرد.
از دوران نخستين حضور پارسيان در اين منطقه آثار و بناهاي بسيار زيادي در مركز و حومه مسجد سليمان برجاماندهاند كه برخی ثبت شدهاند و برخي نيز حتي تاكنون رسماً شناسايي نشدهاند. از اين آثار در كوههای بختياری و مسجد سليمان بسيار زيادند كه متاسفانه برخی هنوز هم به علت صعب العبور بودن راهها و نبود امكانات به صورت دقيق مورد پژوهش قرار نگرفته اند.
اما از معروفترين اين آثار در مركز و حومه شهر بايد به «برد نشانده» در مسير منتهي به سد شهيد عباسپور و همچنين صفحه سر مسجد، تپه نمره 2 و كلگله زرين در مركز شهر ياد كرد كه نشاني آنها را ميتوان از بيشتر ساكنين مسجد سليمان پرسيد. در ميان آثار باستاني در مركز شهر صفحه باستاني سر مسجد در جادهاي منتهي به فرودگاه و در محلهاي به همين نام از ديگر آثار مهمتر است و ساختار و شكل باشكوهتري دارد و كشفيات به دست آمده از آن نيز نسبت به كشفيات تپه نمره 2 منحصر به سكههاي قديمي و تپه كلگه زرين كه منحصر به سكههای باستانی بوده، بيشتر است.
از آثار مذهبي اين دوران و آيين زرتشتی بايد به تصوير حكاكي شدهاي از يك صفحه نمايش در منطقه لهيري در تنگه صعلوك در كوه سياه (كوه شه به گويش محلي) اشاره کرد. در روستاي بتوند نيز آثار و كشفياتي از دوران باستان به دست آمده و اين روستا نيز يكي از مكانهاي بسيار مهم براي پژوهشهاي باستان شناسي و گمانهزني است كه البته چنان كه بايد و شايد مورد توجه قرار نگرفته است.
علاوهبر اين نواحي انديكا، بازفت و دشت شيرين بهار هم داراي آثار باستاني بسياري هستند كه از جمله آنها ميتوان به آثار شاهزاده قديمي دوران هخامنشي و ساماني، تنديسها و مجسمههاي دشت شيمبار، آثار دره كوراب نزديك قلعه بازفت، آثار پل باستاني منطقه گدار منطقه دلا و بسياري آثار كوچك و بزرگ ديگر كه هر كدام سندي بر قدمت تاريخ اين سرزمين هستند اشاره کرد.
اما از آثار مربوط به دوران باستان كه بگذريم این شهر و حومه آثار و بنا هايی دارد. كه مربوط به دوران متاخرتر بوده و مشخصاً در دوران اتابكان و خوانين بختياري رونق و شهرت داشته اند، از جمله اين آثار بايد به عمارت (بنه وار) در منطقه لالي و قلعه ليت و قلعه خواجه و چند عمارت ديگر در منطقه انديكا اشاره کرد كه بخش ديگري از تاريخ اين سر زمين را در دل خود نهفتهاند.
ابنيه مذهبی مسجدسلیمان
شرايط ويژه جغرافيايي و صعب العبور بودن منطقه بختياري و از سويی رشادت، شجاعت، ايمان و خدا پرستي و صداقت اين اقوام باعث شد، سرزمين ايشان در دوران سختي و محنت اولاد پيامبر(ص) و اصحاب ايشان بويژه در زمان عباسيان، پذيراي اين بزرگواران باشد كه آرامگاهها، قدمگاهها و زيارتكدههای پراكنده در سراسر سرزمين بختياري شاهدي بر اين مدعا هستند، در مركز و حومه نيز اين اماكن مذهبي و بقاع متبركه كم نيستند كه از افتخارات اين سرزمين و قوم بختياري به شمار می رود.
از جاذبههای زيارتي مسجدسليمان می توان به بقاع متبركه امام زاده سلطان ابراهيم(ع) فرزند سوم امام موسي كاظم(ع)، امام زاده سيد صالح(ع)، نوه امام موسي كاظم(ع)، بقعه متبركه هفت شهيدان، امامزاده احمد يله(ع)، امام زاده قطبالدين(ع) و امامزاده بوير(ع)، قدمگاه امامزاده عبدالله، قدمگاه امام رضا(ع) و چند قدمگاه موسوم به اميرالمومنين(ع) اشاره کرد كه هر كدام به نوبه خود محل رجوع مردم و نذور و توسل بوده و در اعتقادات ساكنين جايگاه ويژهاي را به خود اختصاص دادهاند.
جاذبههاي طبيعی مسجدسلیمان
براي كساني كه در فصل بهار به مسجدسليمان سفر می كنند. توصيف گرماي بالاي50 درجه اين شهر در تابستان غير قابل قبول است، طبيعت سرسبز و زيباي منطقه مسجدسليمان از اواخر اسفند هر سال به طور معجزه آسايي متولد ميشود و عجب كه با بازگشت مردم از دامن طبيعت در آخرين روز تعطيلات مرسوم نوروزي (سيزده فروردين) گويي يك باره رنگ ميبازد و براي ديدار مجدد آن بايد تا نوروز ديگر منتظر بود، دشتهاي لاله گون و سبزه زارهاي زيبا و چشم نواز و درختان و چشمه سارهای فصلي زيباترين مناظر طبيعت را جلو چشم ميهمانان خواهد گسترد.
چنانچه بخواهيم جاذبه طبيعی مسجدسليمان را از مسير اصلي ورودي شهر معرفي کنيم و اگر بخواهيم از بدو ورود به اين امر بپردازيم پس از گذشتن از دوراهی شوشتر و ورود به سرزمين اصلي بختياري به پارك آبشار ميرسيم كه يكي از جاذبههاي زيباي طبيعي در مسير مسجدسليمان است.
از آن پس روستاي بتو ند و دشتها و گندمزارهاي اطراف آن گردشگران را با سفرهاي سبز و گسترده استقبال ميکند. با عبوراز جاده كوهستاني باقي مانده به دو راهي لالي پارك جنگلي و منطقه محافظت شده آن زيباييهاي ديگري را به نمايش ميگذارد. خود لالي اين دشت لالههاي سرخ از جاذبهاي طبيعي بسيار مهم بويژه در فصل بهار برخوردار است، در مسير آن ميتوان كارون پر خروش را نيز از نزديك ديد و صلابت و ابهت اين بزرگترين رودخانه ايران را به نظاره نشست، حد فاصل دوراهي لالي تا دروازه مسجدسليمان نيز طبيعت بكر و زيبايي دارد كه در سايه درختان آن ميتوان لحظهاي از نعمتهاي خدا لذت برد.
مسير منتهي به انديكا از دروازه مسجدسليمان در حقيقت شاهراه ورودي به طبيعت بكر و سر سبز انديكا است، شيم بار كه به مناسبت بهارهاي زيبا و ديدنياش شيرين بهار و در گويش محلي شيم بار نام گرفته و جنگلهاي بازفت از ديگر جاذبههاي طبيعي اين منطقه است كه وصف زيباييهاي آنها از قدرت قلم خارج است.
از آنجا به سمت مسجدسليمان نيز كه باز گرديم رودخانه تمبي و تفرجگاههاي كنار آن يكي ديگر از جاذبههاي طبيعي منطقه است.
مسجدسليمان علاوه بر اين جاذبهها، كوههاي سر به فلك كشيدهاي نيز دارد كه ديدن آنها نيز خالي از لطف نيست كوه آسماری در جنوب شرق مسجدسليمان و كوههاي منار، كينو، ودلا و از جمله كوههايی هستند. كه زيباييهای ويژه خود را دارند.
آثار صنعتی مسجدسلیمان
مسجدسليمان علاوه بر پيشينه مهم باستانی خود در قرون جديد نيز نام و آوازه ديگري نه تنها در سطح ايران بلكه در كل جهان دارد، حفر نخستين چاه نفت خاورميانه در اين شهرستان در 5 خرداد 1287 هجري شمسي باعث شدنام مسجدسليمان با علامت اختصاري M.I.S در تاريخ صنعت نفت جهان به ثبت برسد.
نخستين چاه نفت خاورميانه كه در مركز شهر و جنب ساختمان شهرداري قرار دارد افتخاري است براي اين شهر همچنين آثار صنعتي و جاههاي نفت فعال و متروك تقريبا در تمامي سطح شهر پراكندهاند و ردپاي صنعت را در جاي جاي اين شهرستان نشان ميدهند. به واسطه همين نخستين بودن در عرصه صنعت نفت در خاورميانه بسياري ديگر ازنخستينها در مسجدسليمان وجود دارد.
نخستين نيروگاه توليد برقابی در منطقه تمبي، نخستين واحدهاي صنعتي تقطير در منطقه صنعتي بيبييان و پالايشگاه قديمي آن و ديگر تاسيسات جانبي از جمله اين نخستينها است كه براي گردشگران جالب خواهد بود چنانچه بدانند بسياري از امكانات رفاهي و مدني از مسجدسليمان آغاز شده است همچون نخستين استاديوم فوتبال، نخستين باشگاه گلف، نخستين سينما و باشگاه تفريحي، نخستين كارخانه نوشابه سازي و بسياري موارد ديگر كه فارغ از اينكه بخواهيم از منفعت استعماري و حسن يا قبح بودن قضيه به اين ركوردها بپردازيم به هر حال اين موارد بخشي از تاريخ پر فراز و نشيب اين شهر است.
قوم شناسي و فولكلور بختياری
وجود عشاير بختياری در مسجد سليمان مجال خوبي است براي كسانی كه علاقه به آشنايي با شيوه زندگي عشاير، پوشاك و لباس و آداب و رسوم آنان دارند به ويژه اين كه ميهمان نوازي و سخاوت آنان مثال زدني است و انسان را ناخواسته جذب خواهد كرد. آشنايي با فرهنگ، آداب و رسوم ، افسانهها ، ابنيه، فولكلور بختياري مجال ديگري است كه علاقمند با مراجعه به روستاهاي اطراف مسجدسليمان ميتوانند به شرينيهاي فرهنگ اين قوم بزرگ پيببرند.
معرفی مسجدسلیمان شهر اولینها
یکی از نام هایی که به این شهر اطلاق میشود، شهر اولین هاست؛ که دلیل این نامگذاری هم ورود بسیاری از امکانات، دستگاهها، کارخانجات ایران برای اولین بار در این شهر بوده است.
تعدادی از دهها اولین های مسجدسلیمان آمده است:
اولین چاه نفت ایران و خاورمیان هدر تاریخ ۵ خرداد ۱۲۸۷ در مسجدسلیمان به نفت رسید.
۲اولین کارخانه گوگرد سازی در ایران و خاورمیانهدرسال ۱۲۹۱ در منطقه بی بیان این شهر احداث شد و هم اکنون به عنوان موزه نفت توسط شرکت بهرهبرداری نفت و گاز مسجدسلیمان نگهداری میشود.
۳اولین تصفیه خانه آب کشوردر سال ۱۲۹۷ در منطقه تل بزان احداث شد که آب شرب مورد نیاز منازل کارکنان انگلیسی و خانوادهشان را تأمین میکرد.
۴اولین کارخانه تولید برق در ایران و خاورمیانهدر منطقه تمبی و در جوار سدی تفریحی بر روی رودخانهای با این نام احداث شد و کار برق رسانی به تأسیسات نفتی را انجام میداد.
۵اولین راه آهن در ایرانبه طول ۵۵ کیلومتر از مسیر دربخزینه در راه اهواز تا مسجدسلیمان جهت تسهیل نمودن امر جابجایی وسایل حفاری و دیگ بخار احداث شد.
۶اولین فرودگاه در ایران پس از انتشار خبر کشف نفت در این شهر یک تیم ارشد تحقیقاتی جهت انجام کارهای نقشهبرداری و تحقیقاتی خود به وسیله هواپیما عازم این شهر شدند تا بدین وسیله مقدمات اولین فرود هواپیما در این شهر و ساخت اولین فرودگاه آغاز شود. این فرودگاه هم اکنون با نام فرودگاه شهید آسیایی در خدمت هواپیمایی نیروی زمینی ارتش (هوانیروز) میباشد.
۷اولین و مجهزترین بیمارستان کشور
۸اولین و مجهزترین آزمایشگاه طبی در کشور
۹اولین کارخانه شیر پاستوریزه در کشور
۱۰اولین واحد نوشابه سازی در کشور
۱۱اولین کلوب تفریحیبا نام باشگاه مرکزی که در سال ۱۲۹۸ در این شهر ایجاد شد و شامل امکاناتی از قبیل: سینما، استخرهای شنا، بولینگ، زمینهای تنیس، میزهای بیلیارد و پینگ پنگ و سالن فوتبال و مهمانسرا میباشد و هم اکنون پس از گذشت نزدیک به یک قرن به فعالیت خود ادامه میدهد.
۱۲اولین پیست و تیم دوچرخه سواری
۱۳اولین باشگاه گلف بانوان
۱۴اولین باشگاه گلف در منطقه گلف بین محلات کلگه و بی بیان قراردارد و هم اکنون جزو مجهزترین باشگاههای گلف ایران است. همچنین محل استراحت بازیکنان تیم فوتبال نفت مسجدسلیمان در مهمانسرای این باشگاه است.
۱۵اولین استخر شنا در ایراندر محل باشگاه مرکزی قراردارد و اولین استخر مدرن ایران به شمار میآید که قهرمانان زیادی را به ایران و آسیا معرفی کرده است.
۱۶اولین باشگاههای ورزشیاز جمله باشگاه والیبال، پینگ پنگ؛ گلف، شنا، فوتبال، راگبی.
۱۷اولین باشگاه سوارکاری در کشور
۱۸اولین باشگاه اسکواش در کشور
۱۹اولین پالایشگاه نفت در ایران و خاورمیانهدر کنار کارخانه گوگردسازی بی بیان احداث شد و محل تصفیه نفت خام در خاورمیانه بود.
۲۰اولین واحد بهرهبرداری نفت در ایران و خاورمیانهبنام شرکت نفت ایران و انگلیس که کار بهرهبرداری نفت را انجام میداد.
۲۱اولین کارخانه گچ در کشور
۲۲اولین زمین فوتبال رسمی در ایران و خاورمیانهزمین فوتبال میدان که هم اکنون با عنوان ورزشگاه شهید بهنام محمدی در اختیار تیم فوتبال نفت مسجدسلیمان میباشد.
۲۳اولین و مجهزترین بیمارستان کشور
۲۴اولین و بلندترین پل فلزی ایران و خاورمیانهبیش از صد سال پیش بر روی رودخانه تمبی احداث شد.
۲۵اولین فرستنده خصوصی در ایران و خاورمیانهبا نام رادیو نفتون.
۲۶اولین تله کابین در کشور و خاورمیانه
۲۷اولین شهر صنعتی در ایران
۲۸اولین موزه زمینشناسی
مردم شناسی مسجدسلیمان
زبان اهالی این شهر، لری با گویش بختیاریمیباشد و از طوایف ایل بختیاری هستند. ازجمله طوایف بختیاری ساکنین مسجدسلیمان میتوان به:
طوایف بختیاری مسجدسلیمان
طوایف بختیاری کنفدراسیونی از طایفههای ایل بختیاری که یکی از قدیمیترین ایلات فلات ایران است و در بخشهای جنوبغربی، غرب و تا حدودی، جنوب ایران، زندگی میکنند.از نظر تقسیمات استانی، طایفههای ایل بختیاری، در استانهای چهارمحال و بختیاری، شمال خوزستان، جنوب و جنوبشرقی لرستان، جنوبغربی و غرباستان اصفهان، شمال و شمالغربی کهگیلویه و بویراحمد،همچنین بخشهای کوچکی از استان مرکزی، استان بوشهر و استان ایلام پراکنده میباشند. ایل بختیاریبه گویش بختیاری که یکی از گویشهای زبان لری است تکلم میکنند.
ایل بختیاری دارای تقسیمات خاص طایفهای است، که پیشینه آن به اواخر قرن پانزدهم و اوایل قرن شانزدهم میلادی بازمیگردد و بهعنوان نمودار اجتماعی ایل بختیاری شناخته میشود و بر پایه آن، طوایف بختیاری به دو شاخه هفتلنگ وچهارلنگ تقسیم میشوند.[هر یک از این دو شاخه، به نوبه خود، از چند باب (بلوک) تشکیل شده و هر باب (باو)؛ از چند طایفه، هر طایفه؛ از چند تیره و هر تیره؛ از چند تش و هر تش، به نوبهٔ خود، از چند اولاد و هر اولاد نیز؛ از چندین خانوار، (که کُر بُوو؛ بمعنای پدر و پسر، نیز خوانده میشود) تشکیل شده است. خانوار کوچکترین بخش، در تقسیمات و ساختار اجتماعی ایل بختیاری محسوب میشود.
تقسیمات طایفه مسجدسلیمان
ایل بختیاری به دو شاخه اصلی؛ هفتلنگ و چهارلنگ تقسیم میشود. شاخه هفتلنگ از ۴ باب (رده) تشکیل شده است که عبارت اند ار: بابادی باب،دورکی، بختیاروند و دینارانی. شاخه چهارلنگ نیز به ۵ باب (در گذشته؛ بزرگ طایفه خوانده میشدند) که شامل: محمد صالح، زلکی، ممیوند،موگویی و کیان ارثی تفکیک میگردد.
هفتلنگ
شاخه هفت لنگ شامل چهار باب میباشد که عبارتند از:
- بابادی باب
- دورکی
- بختیاروند
- دینارانی
بابادی باب
بابادی باب، به طایفههای زیر تقسیم میشود:
- بابادی
- گله(طایفه گله)
- راکی
- شهنی
- آرپناهی
- نصیر
- گمار
- پبدنی
- احمدمحمودی
- ململی
- شیخ رباط
- مدملیل
- پیرشاه
دورکی
دورکی، به طایفههای زیر تقسیم میشود:
- زراسوند
- موری
- اسیوند
- گندلی
- آسترکی
- بابااحمدی
- عرب کمری
- چهرازی
بختیاروند
بختیاروند، یا بهداروند به طایفههای زیر تقسیم میشود:
- بهداروند
- علاءالدینوند
- منجزی
- بلیوند
- تیردی
- آل جمالی
- سُهرو(سُرخاب)
- گندایی
- مش مرداسی
- جانکی
- سردسیر
- دیناشی
- اسنکی
- للری
- عرب کمری
- کیارسی
دینارانی
دینارانی، یا دینارونی به طایفههای زیر تقسیم میشود:
- اورک
- شالو
- عالی محمودی
- نوروزی
- بویری
- لجمیر
- اورک
- گورویی
- سهید
- سرقلی
- کورکور
چهارلنگ:
شاخه چهارلنگ شامل پنج باب میباشد، که عبارتند از:
- محمد صالح
- زلکی
- میوند
- موگویی
- کیان ارثی
محمد صالح:
محمد صالح، یا مَمصالح، به طایفههای زیر تقسیم میشود:
- ممصالح
- ممزایی
- کتکی
- جمالوند
- چهاربری
- موزرمونی
- ایسپره
- آردپناهی
- دودانگه
- فرخوند
- سلیمانی (شیخ سلیمان احمد)
زلکی:
زلکی، یا زلقی به طایفههای زیر تقسیم میشود:
- دوزنی یا قالی
- وند وند گری
- هزاروسی
- جاوند
- بریم وند
- چهارطایفه
- آریاسی
ممیوند
ممیوند، یا میوند به طایفههای زیر تقسیم میشود:
- بساک
- پولادوند
- ایسوند
- عبدالوند
- حاجیوند
موگویی
موگویی، یا موگهی به طایفههای زیر تقسیم میشود:
- خواجه
- موگویی
- سله چیوایی
- سرلک
- شیخ سعید
- پیرگویی
- شیاس
- دیویسی
- کیماسی
- مهدور
کیان ارثی
کیان ارثی، یا کیانرسی، به طایفههای زیر تقسیم میشود:
- حموله
- باورساد
- کهیش
- مکوندی
- زنگنه
- کرد حسین خانی
- برون
- جانکی گرمسیر
- کرد زنگنه
- محمدجعفری
- هرکل
- تمبی
- گلگیری
- استکی
- بوربورون
- عالی جعفری
- گشتیل
- غریبوند
- اسفراین
- ممبینی
لباسهای محلی بختیاری
لچــك
زنان بختياري كلاهي بر سر دارند كه آن را لچك مي گويند( در برخي گويش ها مانند گويش ميوندي آن كلچه ناميده مي شود ) . روي لچك منجوق دوزي شده است و دو بند از كنار گوش ها وجود دارد كه براي ثابت نگه داشتن لچك روي سر كاربرد دارد . در قديم زناني كه از خانواده هاي غني تر بودند جلوي كلچه را سكه دوزي مي كردند كه جلوه زيبايي به لچك مي داد و اين نوع ، به لچك ريالي معروف بود.
روي لچك مينا انداخته مي شود كه روي شانه ها و سرتاسر پشت را مي پوشاند و دو گوشه آن زير گلو سنجاق مي شود . البته قسمتي از لچك كه منجوق دوزي شده از زير مينا مشخص است . مينا غالبا از جنس توري است و حدود سه تا چهار متر مي باشد.معمولا در هنگام كار و يا عزا دستمالي چهار گوش تيره رنگ به نام كلوت روي مينا مي بندند. نحوه بستن كلوت به اين نحو است كه دو گوشه آن را تا مي كنند تا به صورت نواري پهن در آيد . قسمت پهن نوار را روي پيشاني مي بندند و دو گوشه آن را در پشت سر گره مي زنند و آويزان مي كنند.
آرايش موها در زير لچك و بستن مينا به نحوي خاص صورت مي گيرد . براي اين كار ابتدا موها را از وسط فرق باز مي كنند و يك فرق ديگر نيز از روي يك گوش تا گوش ديگر يعني موهاي سر عملا چهار قسمت مي شود . دو قسمت پشت سر را جدا گانه مي بافند و تبديل به دو گيسو مي كنند . بعضي از زنها به ابتكار خود در انها اين گيسوها را به هم وصل مي كنند.
پس از بافت گيسوهاي لچك را روي سر مي گذارند و دو بند آن را زير گلو گره مي زنند. دو قسمتي از موها كه در جلوي سر قار مي گيرد از زير لچگ بيرون مي آيد به اين موها ترنه مي گويند ، هر كدام از ترنه ها را به تنهايي مي تابند و نوك آن را زير بند لچك قرار مي دهند بعد از اين كار نوبت به بستن مينا مي رسد.
يك گوشه مينا را درست روي لچك ، بالاي گوش راست قرار مي دهند و سنجاق مي كنند. ادامه مينا را يك دور و نيم دور گردي صورت مي چرخانند يعني از روي سر رد كرده و زير چانه و باز رد مي كنند تا به گوش چپ برسد و بالاي گوش چپ سنجاق مي كنند. دو مرتبه آن را در جهت عكس چرخانده و رها مي كنند. قسمت الاس نماي لچك از زير مينا بيرون مي ماند. پس از بستن مينا دو قسمتاز گيسوي ترنه در دو طرف صورت روي گونه هاي نمايان است .
معمولا يكي از زيورآلتي كه به لچك و مينا افزوده مي شود سيزن بن مي باشد سيزن بن زنجيري نقره اي است كه به آن سكه هايي وصل كرده اند و جلوه اي زيبا دارد . دو سر سيزن بن را به بالاي دو گوش روي مينا و لچك نصب مي كنند و از پشت سر مي آويزند .
شلوار دبيت
مردان بختياري معمولا شلواري مشكي رنگ به پا دارند كه به شلوار دبيت معروف است . خصوصيت بارز و متمايز كننده اين شلوار دمپاي بسيار گشاد آن است به طوريكه جلوه ويژه اي به اين لباس مي دهد ؛ عرض دمپاي اين شلوار معمولا بالاي پنجاه سانتي متر مي باشد .
پوشيدن شلوار دبيت با كت نيز مرسوم است . معمولا اگر شلوار دبيت را با كت بپوشند ، يك دوال ( كمر بند ) چرمي كه پهناي بالاي هفت سانتي متر و چفت رزه اي (سگكي) ساده دار ، را محكم به كمر شلوار مي بندند و اگر شلوار دبيت را همراه چوقا به تن كنند . دوالي چرمي با پهناي كم بر روي كمر شلوار آويزان مي كنند. بختياري ها در انتخاب دوال حساسيت خاصي دارند، از دوالي چرمي معروف به چرم بلغار بسيار تعريف مي كنند و اين چرم را بسيار مي پسندند.
آنگونه كه مشخص است به دليل دست و پا گير بودن شلوار دبيت ، اين شلوار نمي توانسته شلواري مناسب براي كوهستان هاي بختياري باشد و به احتمال زياد در قديم همانگونه كه امروزه مرسوم است ، مردان بختياري در هنگام كار از شلواري مناسب تر استفاده مي كردند ؛ البته برخي از مردان هنگام كار و يا كوهپيمايي دو طرف شلوار را بالا مي آورند و در زير كش كمر قرار مي دهند ؛ كه با اين كار دمپاي شلوار از زير دست و پا جمع مي شود .
براي دوخت شلوار دبيت دسته كم نياز به دو و نيم متر پارچه مشكي اعلا مي باشد .بهترين و مرغوب ترين پارچه دبيت به دبيت حاجي علي اكبري شهرت دارد ؛ مرغوبيت اين پارچه به خاطر رنگ ثابت و نرمي آن مي باشد . اما در سالهاي اخير نوع بدل اين پارچه وارد بازار شده كه مارك همان پارچه اصلي را دارد اما پس از چند بار شستن ، رنگ آن به زردي مي گرايد .
دوخت اين شلوار آنچنان مشكل نمي باشد . معمولا كمر شلوار را با سه كش مي دورند تا جلوه اي بهتر داشته باشد ، اما طريقه ديگري براي دوخت كمر شلوار دبيت وجود دارد كه به كمر چين معروف است . در اين طرز دوخت ، خياط با مهارت خاصي كمر شلوار را دوخت مي زند به طوري كه ديگر نيازي به كش كمر نيست و كمر شلوار با چفت باز و بسته مي شود . شلوار دبيت يك جيب بيشتر ندارد . اين جيب در سمت راست قرار مي گيرد و با يك زيپ و يا چند چفت بسته مي شود .
چوقا
چوقا بالاپوشي است سفيد رنگ ، با خطوط راه راه سياه ، بدون آستين و جلو باز كه مردان بختياري بر تن مي كنند. قد آن تا بالاي زانو مي رسد و معمولا در زير آن پيراهن آستين دار مي پوشند. در مورد خطوط چوقا گفته مي شود كه از روي مقبر كورش تقليد شده است . خطوط چوقا به طوري است كه خط هاي سفيد نماد سپنتا مينو ( فرشته نيك ) از پايين به بالا مي آيند و خطوط سياه نماد انگره مينو ( اهريمن ) از بالا به پايين مي آيند و بيانگر پيروزي هاي نهايي خوبي ها بر بدي هاست.
در شمال شرقي دزفول دهي به نام ليوس وجود دارد كه سابقا در آنجا چوقايي بافته مي شد كه به چوقاي ليوسي معروف بود و نمونه پنبه اي آن را برزگرها و كارگرهاي بختياري بر تن مي كردند. در حدود هشتاد سال پيش يك نمونه خوب و ريز بافت پشمي از چوقا را زني از اهالي ليوس براي سالار شجاع كه ايلخان چهارلنگ و از خوانين محمد صالح و پسر عموي عليمردان خان بوده است مي بافد و هديه مي فرستد كه از آن پس به چوقاي سالاري شهرت يافت و ساير خوانين و اعيان بختياري نيز بر تن كردند . در حال حاضر نيز چوقاي كيارثي بفت ( بافت طايفه كيان ارثي ) به دليل زيبايي ، كيفيت بالا و وزن بسيار سبك ( وزن آن كمتر از يك و نيم كياو گرم مي باشد ) مقبوليت خوبي دارد و در بين بختياري ها معروف است.
ريسيدن پشمي كه مي خواهند از آن چوقا درست كنند بسيار مشكل است. از بين كلي پشم اعلاء ترين ، نرم ترين و لطيف ترين الياف آن را انتخاب مي كنند و به دقت با صابون مي شويند . زناني كه قصد ريسيدن الياف چوقا را دارند ، ناخن شصت دست چپشان را مدتي بلند مي كذارند . سوراخ كوچكي در ناخن بلند شده ايجاد كرده و پشم را از آن عبور مي دهند و به شكاف يك دوك كوچك متصل مي كنند . پشم در حد سوراخ ناخن از آن عبور كرده و با حركت دوراني دوك تبديل به نخ نازك و يكنواختي مي گردد. براي پود چوقا هميشه از اين نوع خامه استفاده مي كنند. و در بعضي موارد تار آن را از پنبه مي گيرند.
چوقا نوعي ساده بافت است و براي بافت آن از دار خوابيده استفاده مي كنند . تكنيك بافت آن نيز همان تكنيك گليم بافي است منتها خيلي ريز بافت است و تار و پود نازك دارد.
جغرافياي سکونت لرهاي بختياري را ازفريدن در غرب استان اصفهان تا اهواز و گويش بختياريها را گويشي از زبان لري معرفي ميکند. سکونتگاه بختياريها، لرهاي کهگيلويه و لرهاي بويراحمدي پيش ازصفويان لرستان خوانده ميشد اما پس از به قدرت رسيدن صفويان سکونتگاه لرهاي بختياري را منطقه بختياري نامگذاري کردند و جغرافياي نام لرستان به حدود استان لرستان و ايلام کنوني محدود شد.[?]
سواران مشروطه خواه بختياري
سرزمين کنوني بختياري هزاران سال است، که سکونتگاه گروههاي مختلف انساني ميباشد. شواهد گوناگون نشان ميدهد، که سرزمين باستاني قوم لر، دهها هزار سال پيش، مسکوني بودهاست. منابع و امکانات طبيعي؛ از قبيل: آب، جنگل، مراتع، بارندگي مناسب، آبگيرهاي فراوان و درّههاي مستعد براي کشاورزي، اين سرزمين را به يکي از بهترين زيستگاهها و محل تجمع و سکونت گروههاي انساني در گذشته، تبديل نموده بود. بعلاوه اين امکانات در بلنديهاي زاگرس و دامنههاي آن، محيط مناسبي براي رويش نباتات علوفهاي و گونههاي مختلف حيوانات فراهم کرده بود.
کاوشهاي باستان شناسي نشان ميدهد، که قدمت سکونت انسان در اين منطقه، به چهل هزار سال ميرسد. بازماندههاي فرهنگي دوران پارينه سنگي، ميان سنگي،نوسنگي و شهرنشيني در اين ناحيه، به چشم ميخورد.سرزمين بختياري، از جمله محدود سرزمينهايي است، که انسان براي اولين بار، به اهلي کردن حيوانات و نباتات پرداخته، يا به ديگر سخن، زندگي ده نشيني و کشاورزي را، که لازمه پيدايش تمدن ميباشد، آغاز نمودهاست.
در کتاب خلاصه تاريخ هنر آمدهاست، که:
از دوره پارينه سنگي ايران، در کاوش غاري در تنگ پبده (کوههاي بختياري در شمال شرق شوشتر)، ابزارها و سلاحهايي از سنگ ناصاف (چکش، پيکان، تيغه و تبرسنگي) و در نواحي هميان، ميرملاس و دوشه از توابع لرستان تصاوير جانوران و آدميان منقوش بر صخرههاي قائم به رنگهاي سياه و زرد و سرخ يافت شدهاست، که قدمتشان به حدود چندهزار سال قبل از ميلاد مسيح، ميرسد. صاحبان اين آثار از راه شکار دسته جمعي و صيد ماهي و گردآوري ريشه و بَرِ گياهان، غذاي خود را بدست ميآوردهاند.
انسان شناسان معتقدند که، انقلاب بزرگ نوسنگي يا پيدايش کشاورزي و توليد خوراک در نواحي شمال خليج فارس، تا سوريه اتفاق افتادهاست، که به هلال حاصلخيزشهرت دارد. کشت نباتات و غلات از اين ناحيه آغاز گرديد. تپه ماهورها و دامنههاي شمال و شمال شرق خوزستان که بخشي از قلمرو بختياريها ميباشد، در سال، شرايط مساعدي براي رويش نباتات و کشت غلات فراهم ساختهاست، که در محدوده هلال حاصلخيز قرار دارد. همچنين برخي از حيوانات، بويژه بز براي نخستين بار، در کوههاي بختياري، اهلي گرديد. هنري تي رايت باستان شناس آمريکايي در سالهای ميلادي، در شمال شرقي خوزستان، در دشتايذه و دشتگل، به مطالعات باستان شناسي مبادرت نمود و از حيات مستمر و فعال گروههاي انساني،هزار سال پيش از ميلاد، در اين مناطق گزارش داد.
در هزاره پنجم تا سوم قبل از ميلاد، در دوره مس و عصر سنگ، شاهد ظهور قوم عيلام هستيم، که از کوهها به دشت سرازير شده و تمدّن تکامل يافتهاي را تأسيس نمودند. حدود چهارهزار سال قبل از ميلاد مسيح، در سرزميني که شامل خوزستان، لرستان، پشتکوه و کوههاي بختيارياست، حکومت عيلام رشد و تکامل يافت. مردم عيلام، دولت خود را انشان يا آنزان ميخواندند و ظاهراً به زبان آنزاني تکلم ميکردند.
بيشترين آثار برجاي مانده از دوره عيلامي، در محدوده شهرستان ايذه قرار دارد، که شامل چندين کتيبه به خط ميخي و صدها نقش برجسته بر روي سنگها، صخرهها و کوهها ميشود. به همين علت، باستان شناسان اين منطقه را سرزمين سنگ نگارهها، نام نهادهاند. مصنوعات فلزي فراواني مربوط به عصر آهن؛ شامل: انواع سلاحها، پيکرههاي کوچک اندام آدمي، ابزارهاي مخصوص اسب، سنجاقها و دهها ابزار و وسيله ديگر، در بخشهايي ازلرستان و خوزستان کشف شدهاست. که از زندگي گروههاي کثيري از انسانها حکايت دارد.
در هزاره دوم قبل از ميلاد، اکوم، حکومت کاسيان را در بخش علياي سرچشمههاي کارون، در کوههاي بختياري، تأسيس نمود. از حدود ??? سال قبل از ميلاد مسيح نيز، پيشينيان بختياريها در منطقه پارسوماش (مسجدسليمان کنوني) و انشان (ايذه کنوني) دولت جديدي تأسيس نمودند. دولت عيلام ديگر در اين زمان آن قدرت را نداشت، که از استقرار آنان در اين ناحيه مخالفت کند… چيش پيش پسر و جانشين هخامنش، پيشتر عنوان پادشاه شهر انشانيافته و ناحيه مزبور را تا شمال پارسوماش اشغال کرده بود.
رومن گيرشمن، باستان شناس فرانسوي، در کتاب ايران از آغاز تا اسلام، مينويسد: من جاي جاي اين سرزمين (بختياري) پا نگذاشتهام، مگر اينکه عيلامي را يافتهام.
اما بختياريها دراين منطقه، تبديل به قوم غالبي شدند، که فرهنگ و زبان خود را غالب کرده و رواج دادند. محکم ترين دليل، گويش بختياري هاست، که امتداد زبان پهلوي رايج، در بين پارسيان قبل از اسلام است. آداب، رسوم و سنن فراوان ديگري نيز، پيوستگي بختياريها را، با پارسيان روايت ميکند. تا جايي که برخي از منابع عقيده دارند که، لرها و بختياريها، بازماندگان قبيلههاي مارافيان وماسپيان پارسي هستند، که نخستين قبيلههايي بودند که به کوروش پيوستند. شايد هم، بازماندگان قبيله اسه گرته(اسه = سنگ، گرته = غار) باشند، که در کوهستانهايزاگرس و درون غارها زندگي ميکردند.
با به قدرت رسيدن کورش بزرگ در پارسوماش و انشان، از پارسوماش تا استان فارس کنوني، به نام پارس نامبردار شد و در دوره اشکانيان به اليماييد تغيير کرد. دوباره در زمان ساسانيان به پارسه تغيير يافت و پس از زوال ساسانيان، در سدههاي نخستين اسلام، مورخين تازي همةزاگرس نشينان را کرد ناميدند و منطقه آنها را جبالخواندند… !از سال سيصد هجري قمري به بعد، به لر بزرگ مشهور شد و از زمان صفويه به بعد نيز، کهگيلويه و بويراحمد، از آن جدا شد و مانده آن به نام بختياري در جغرافياي ايران نمايان گرديد.
دراين باره، دکتر مازيار اشرفيان بناب، که تخصص وي دررشته ژنتيک پزشکي است، ميگويد:
بر پايه پژوهشهاي ژنتيکي، عموم اقوام و گروههاي جمعيتي ايراني که در ايران امروزي (و حتي فراتر از مرزهاي سياسي کنوني ايران) زندگي ميکنند. با اينکه داراي تفاوتهاي اندک فرهنگي هستند و حتي گاه به زبانهاي گوناگون هم سخن ميگويند، داراي ريشه ژنتيکي مشترکي هستند. اين ريشه مشترک به جمعيتي اوليه که نزديک به ?? تا ??هزار سال پيش در بخشهاي جنوب باختري فلات ايران ساکن بودهاند، بر ميگردد.
بنابر بررسيهاي ژنتيکي، ايرانيان با اروپاييها، نه به شوند (علت) کوچ اقوامي از اروپا به ايران (در حدود ? هزار سال پيش)، که به شوند کوچ کشاورزان ايراني به سوي اروپا (در حدود ?? هزار سال پيش) است. اسناد تاريخي و باستان شناسي نشان ميدهد که آرياييها اقوامي کوچنده نبودهاند، بلکه از ?? هزار سال پيش، در سرزمين ايران بوده و منشأ بزرگ ترين نوآوريهاي انسان مُدرن بودهاند. امروزه شواهد گوناگوني همچون يافتههاي باستان شناسي وژنتيکي، درستي اين فرضيه، که اقوامي از سرزمينهاي دور اروپايي، به فلات ايران کوچ کردهاند را، مورد پُرسش قرار داده و آن را رد ميکند… !
برخي انسان شناسان و زبان شناسان اروپايي، براي فرضيهنژادپرستانه خود، که قصد توضيح و توجيه ريشه مشترک و شيوه گسترش زبانهاي هند و اروپايي و حتي برتري نژادي برخي اروپاييها را داشتهاست و براي اصالت بخشيدن به اين فرضيه خود، نياز به يک نام اصيل و باستاني داشتهاند و نام آريايي، که ريشه در زبانهايسانسکريت و ايران باستان دارد را، به امانت گرفته و به نوعي مورد سوءاستفاده، قرار دادهاند.
همزماني اين سوءاستفاده علمي دانشمندان اروپايي در سدههاي نوزدهم و بيستم ميلادي، با سياستهاي ملي گرايانه وقت و تبليغات گسترده و آموزش اين که؛ ايرانيان ريشه در جمعيتهاي آريايي اروپايي دارند. در درازاي چندين دهه، اين باور نادرست را در ايرانيان پديد آورده که، نزديک ? هزار سال پيش، قبايلي که به زبانهاي هند و اروپايي سخن ميگفتهاند. از شمال، وارد فلات ايران شده و جايگزين اقوام بومي ايران شدهاند و ما ايرانيان امروزي، دنباله اين آرياييهاي کوچنده هستيم.
همه ما ايرانيان از آرياييهايي هستيم که از بيش از ?? هزار سال پيش، در اين سرزمين (ايران) ميزيستهاند و تئوري کوچ اقوامي از اروپاي خاوري به ايران (که به نادرست و حتي به عمد توسط شماري از دانشمندان اروپايي نام آريايي بر آنها گذاشته شده) و جايگزيني اقوام بومي توسط آنان، يک فرضيه نادرست و وارداتي است.
وجه تسميه بختياری
خسرو خان سردار ظفر معتقد است، که بختياريها در زمانصفويه به اين نام شهرت جستهاند.
حسين پژمان بختياری، شاعر معاصر مينويسد:
کلمه بختياري، به تنهايي، خوشبخت معني ميدهد. شايد هم بعضي از رؤساي طوايف به اين نام شهرت داشتهاند، که احتمالاً بعدها تمام افراد ايل به اين نام شناخته شدهاند.
براي نخستين بار، حمدلله مستوفي در شمارش تبارهاي لر بزرگ از بختياريها نام بردهاست. تباري که پس از نيرومند شدن آوازه بيشتري يافت و سرانجام به بيشتر سرزمينهايي که امروزه محل سکونت لر بزرگ است، چيره شد. حمدلله مستوفي بختياريها را از تبارهاي بزرگ ايران ميداند، که به لر بزرگ نيز شناخته شدهاند.
تقسيمبندي مردم لر به لربزرک و کوچک، به زمان حکومت هزاراسپيان در منطقه لرستان بازميگردد. نام لر کوچک نيز به مردمان استان لرستان و ايلام امروزي داده شده بود.
احتمال ميرود واژه بختياري دگرگون شده واژه باختريباشد و بختياري، به معني باختريها باشد. برخي نيز بر اين باورند که ريشه تباري لرها، از سکاها ميباشد.
رومن گيرشمن باستانشناس سرشناس فرانسوي مينويسد: من جاي جاي اين سرزمين (بختياري) پا نگذاشتهام، مگر اينکه عيلامي را يافتهام. اين نشان از اين دارد. که پيش از چيرگي مردمان هند و اروپايي تبار سرزميني که، هماکنون مردم بختياري در آن سکونت دارند، جزئي از کشور عيلام بودهاست.
در آغاز پادشاهي فتحعليشاه قاجار، بختياري بخشي از خاک استان فارس بود و رود کارون جداکننده? فارس وعراق عجم بهشمار ميآمد. از سال ???? قمري بختياري، گاهي بخشي از اصفهان و گاهي بخشي از خوزستان بود. نخستين کسي که برآن شد تا تاريخ بختياريها را به نگارش درآورد، سردار اسعد بختياري بود. که در نگاشتههاي او به نام تاريخ بختياري به دانستههاي ارزشمندي درباره بختياريها بر ميخوريم.
محل سکونت
زردکوه بختياری
بختياری ها، در بخشي از استانهاي چهارمحال و بختياری و خوزستان، اصفهان و قسمتي از شرق لرستان ساکن هستند.
چهارمحال و بختياري، شامل: چهار محل، به نام لار، کيار،ميزدج، گندمان و سرزمينهاي بختياري، ميباشد و از اين رو نام آن را چهار محال و بختياري ناميدهاند.
سرزمينهاي بختياري از طرفي شهر سميرم در استان اصفهان تا شهر دورود در استان لرستان و از طرفي ديگر ازشهرستان رامهرمز در استان خوزستان تا شهر داران دراستان اصفهان را در بر ميگيرد.
اين سرزمينها به دو بخش ييلاقي و قشلاقي تقسيم ميشود.
محل سکونت ييلاق و قشلاق ايل چهارلنگ به دو بخش تقسيم ميگردد:
بخش ييلاقي: يکي در محدوده شهرستان فريدن تاشهرستان دورود و ديگري از شهرستان سميرم تا لردگان است .
بخش قشلاقي: يکي در محدوده شهرستان دزفول و ديگري در محدوده شهرستان ايذه و شهرستان رامهرمزميباشد.
محل سکونت ايل هفت لنگ نيز به دو بخش تقسيم ميگردد:
بخش ييلاقي: در محدوده شورآب، تنگه گزي و دامنههاي زردکوه تا اردل به مرکزيت شهرستانهاي کوهرنگ و چلگرد است.
بخش قشلاقي: در محدوده شهرستان انديکا وشهرستان مسجد سليمان است.
سازمان اجتماعي
يکي از ويژگيهای سازمان اجتماعي ايل بختياری، وجود واحدهاي متعدد اجتماعی درهم تنيده در داخل ايل است، که درجه بسيار بالايي از گروه بندي عمودي، در سطوح مختلف درآن جلوهگر است. هر چادر مأواي يک خانواده است. هر اردو (مال)، مشتمل بر سه تا دوازده چادر، يا بيشتر بوده، که خانواده گستردهاي است و اولاد خوانده ميشود.
مجموع چند اولاد، تش ناميده ميشود. در کوچها، اردوهايي که با هم خويشاوندند. به صورت واحدهاي کوچنده (تيره)، که جمعيت هر کدام به چند صد نفر بالغ ميشود، گرد هم ميآيند، بنابراين مجموع چند تش، که همگي با هم خويشاوند هستند را، يک تيره مينامند.
از ترکيب تيرهها، طايفه به وجود ميآيد، که جمعيت بزرگتري دارند (مانند: بابادي، شهني، اورک، گندلي، منجزي) .
باب يا بلوک حاصل ترکيب چند طايفه است. (مانند:بختياروند، کيان ارثي، دورکي، محمود صالح) ولي هيچ نسبت خويشاوندي بين طوايف يک باب وجود ندارد و مجموع چند طايفه که از نظر جغرافيايي نزديک به هم زندگي کردهاند، باب گفته ميشود. سرانجام، هر يک از اين بابها يا بلوکها به يکي از دو شاخه ايل بختياري، يعنيهفتلنگ و چهارلنگ تعلق دارند.
اين قبيل واحدهاي اجتماعي، محيطهايي هستند. که همبستگي واقعي، نه تنها در حالات نزاع با گروههاي ديگر، بلکه در امور روزمره کار توليدي نيز، در داخل آنها برقرار است. گله داري، کاشت و برداشت محصول را اعضاي همنياي هر اردو و يا، طي کوچ، اعضاي همنياي تيره، مشترکاً انجام ميدهند. در اين سطح، خانوادههاي بههم پيوسته، دقيقاً در حکم گروههاي صنفياند.
سازمان سياسی
ساختار قدرت سياسي از ويژگيهاي ديگر سازمان ايلي بختياری هاست. اين ساختار، نمودار چنان درجهاي از تمرکز سلسله مراتب است، که معمولاً در نظامهاي مبتني بر خويشاوندي، بعيد انگاشته ميشود. تا دهه ????-???? ش قدرت در دست ايلخاني (بالاترين مقام ايل) و ايل بيگي(دستيار او) متمرکز بود. سپس، در سطوح مختلف هرم ايلي، در ميان کلانتران طايفهها و کدخدايان تيرهها و ريش سفيدانِ اولاد يا تشها تقسيم ميشد. اين مقامات حافظ نظم و مجري عدالت بودند و ميان افراد ايل و خارج از ايل در مقام واسطه عمل ميکردند. ولي از نظر تأثيري که بر زندگي روزمره بختياريها داشتند.
مهمترين وظيفه آنها هماهنگ کردن کوچ و حل و فصل دعاوي مربوط به استفاده بيش از حد از چراگاهها و آبشخورها بود. اين مسئوليت، که در اصل خدمتي به افراد ايل به شمار ميرفت. به منشأ امتياز اقتصادي و اجتماعي (مانند دسترسي به بهترين چراگاهها، امکان جذب اتباع و جز آنها) تبديل شد. در نتيجه طبقهاي از خوانين ظهور کرد که با صحرانشينان ساده («لرها» که با نام ايلهاي لرستان نبايد خلط شود) فرق فاحش داشت. رهبري بالاي ايل نيز از وظيفة اصلي خود که ايجاد هماهنگي بود پا فراتر گذاشت. با بستن ماليات و سربازگيري و گردآوري دارودسته سياسي (بسته) هوادار منافع و مصالح خانها، رفته رفته نقشي خودکامه يافت.
عواملي خارج از ايل نيز به تحول رهبري سياسي بختياريها در اين جهت کمک کرد. يکي از مهمترين آن عوامل اعطاي اراضي خالصه به هر يک از خانها به پاداش خدمات نظامي يا جز آن بود و اين رسم از قرنها پيش رواج داشت. اين اراضي، برخلاف زمينهاي واقع در محدوده ايلي، ملک شخصي خان بود.
دخالت مستقيم حکومتهاي ايران در عزل و نصب رؤساي ايل، عامل دوم قدرت يافتن بي حد و حصر دستگاه خاني بختياريها بود. اين امر در قرن دوازدهم شروع شد و در عصر قاجاريه به صورت شيوهاي مرسوم درآمد. شاهان قاجار در پي آن بودند که از طريق نظام حکومت غيرمستقيمِ عمدتاً مبتني بر قدرت خانها، ايلها و نواحي مجاور آنها را مهار کنند.
وفاداري به شاه، دريافت پاداشهاي فراوان از قبيل القاب و افتخارات گوناگون را در پي داشت، ولي کوچکترين لغزش نيز بيرحمانه مجازات ميشد. پس از چنين خطايي بود که عليمردان خان، رئيس ايل چهارلنگ، ياغي خوانده شد و به زندان افتاد و راه براي رقباي هفت لنگ او هموار گرديد.
ناصرالدين شاه، حسينقلي خان را دربه نظامت و به ايلخاني بختياريها منصوب کرد. او نخستين کسي بود که اين عنوان را يافت و در ايل به لقب «ايلخاني» معروف شد. شاه ترتيب قتل او را داد و برادرش امامقلي خان حاجي ايلخاني، را به جاي او منصوب کرد. از آن زمان که لقب خان ملغي شد، تقريباً بي هيچ وقفهاي رؤساي ايل از فرزندان يکي از اين دو برادر بودند. در نتيجه اين قتل، بختياريها به بستگان ايلخانيها و حاجي ايلخانيها تقسيم شدند، ولي تعبير صحيحتر آن است که اين تقسيم را وسيلهاي براي حفظ وحدت ايل در برابر توطئههاي حکومت مرکزي به شمار آوريم. اين نوع دسته بندي بي گمان يکي از عجيبترين جنبههاي سازمان اجتماعي بختياريهاست و نظير آن در هيچ جامعه ديگري نشده است.
عامل سوم که به تحکيم قدرت خانهاي بختياري افزود، حضور شرکتهاي انگليسي در استان خوزستان از اواخر قرن سيزدهم بود. در پي ساختن راه لينچ ، که از طريق ايذه و اردل از جنوب سرزمين بختياري ميگذشت، در مسجدسليمان و بعداً در نواحي ديگر گرمسير، ميادين نفتي کشف و استخراج شد. در برابر تعهد خانها، مبني بر حفظ امنيت تأسيسات نفتي، پنج درصد سهام نخستين کمپاني اکتشافي به آنها داده شد و در نتيجه بخشي از سودشرکت نفت ايران و انگليس طی سالیان درازي و نيز غرامت هنگفتي پس از خلع يد از شرکت، به آنها تعلق گرفت.
خانهاي بختياري، در سايه اين مشروعيت مضاعف از جانب مقامات خارجي و نيز مزايا و دستاوردهاي آن، توانستند هم سلطة خود را بر ايل تحکيم بخشند و هم جاي پايي در دستگاه حکومت مرکزي پيدا کنند. اينان، در صورت بروز مشکل با شاه، نيروهاي سهمگيني در اختيار داشتند که ميتوانستند به ميدان روانه کنند، کما اينکه در زمان انقلاب مشروطه چنين کردند. اقدامات نظامي بر نفوذ و اعتبار خانها در ميان افراد ايل افزود. بختياريها، در نخستين سالهاي قرن چهاردهم، بواقع، دولتي در دولت شمرده ميشدند
فرهنگ
- کوچ ايل بختياري
- سياه چادر بختياري
اگر چه در دهههاي آغازين قرن حاضر گروههاي بسياري از ايل بختياري نيز همانند ساير ايلها و عشاير ايران يکجانشين شدند، اما هنوز هم بخشي از ايلهاي بختياري، کوچرو هستند.
کوچروهاي بختياري زمستان را در دشتهاي شرقخوزستان و تابستان را در بخشهاي غربي چهارمحال و بختياري به سر ميبرند. به مسيرهاي کوچ در اصطلاح ايل راه ميگويند.
هنر تيراندازي
مهرزاد قنبري سرداراکبري طي مقالهاي دراين ياره ميگويد:
مردان دلاور و سخت کوش ايل بختياري از دير باز در نزد ساکنان فلات ايران به سوار کاري و تيراندازي شهره بودند. چنانکه رسته برجسته تير اندازان ارتش ايران در دورههايصفوي، افشاريه، زنديه و قاجار از نخبگان تيراندازان ايل بختياري تشکيل ميشد.
امروزه نيز هر خانوار از عشاير بختياري حداقل يک قبضه اسلحه (مجاز) در اختيار دارد تا علاوه بر شکار و حفظ کيان ايل، بتواند در مواقع لزوم به استفاده از مهارت خود به دفاع از مرزهاي ميهن مبادرت نمايد.
بزرگان ايل اول فني را که به فرزندان خود ميآموزند همانا تير اندازي و سوارکاري است. تير اندازان بختياري گاه چنان در اين فن مهارت پيدا ميکنند که ميتوانند سواره و به تاخت روي دو پا بايستند و شيء متحرک را هدف قرار دهند.
از جمله دلاورمرديهاي تير اندازان و سوار کاران بختياري ميتوان نقش انکارناپذير ايشان در قيام مشروطه، فتح تهران و همچنين در طول هشت سال جنگ ايران و عراقاشاره کرد.
شيرهاي سنگي
شيرهاي سنگي از نمادهاي فرهنگ مردم بختياري است، که در گويش لري، برد شير گفته ميشود. بختياريها معمولاً بر سر مزار جوانان، پهلوانان و بزرگان خود شير سنگي قرار ميدادهاند.
شير سنگي، تنديسهايي از جنس سنگاند که در گذشته توسط سنگتراشهاي ايل بختياري در ايران، در استان چهارمحال و بختياري و شمال استان خوزستان به شکلشير تراشيده ميشدند و به نشانه? شجاعت، دلاوري و ويژگيهايي چون هنرمندي در شکار و تيراندازي در جنگ و مهارت در سوارکاري، بر آرامگاه بزرگان قوم خود قرار ميدادند.
موسيقي
موسيقي مردم بختياري را ميتوان شاخهاي از موسيقي لري دانست. اين موسيقي به وسيله سازهايي مانند سرنا و کُرنا و کوس و سازهاي بادي کوچکتر از سرنا و کرنا نواخته ميشود.
توشمال که سرپرستي موسيقي را در ايل بر عهده دارند، اکنون هم در مجالس عروسي و مراسم سوگواري، وظيفه اجراي موسيقيهاي محلي مردم بختياري را بر عهده دارد.
در هنگام عزا، گونهاي سروده? عزا بوسيله? زنان خوانده ميشود که به آن گاگريو ميگويند. در آغازِ خواندنِ گاگريو، رسم بر اينست که يکي از زنانِ سرشناس و بي بيهاي ايل شروع به خواندنِ بيتي از گاگريوه ميکند و همه? زنان نيز با وي همنوا ميشوند و آن بيت به بيتِ ترجيعي تبديل ميشود و زنان پس از خواندنِ هر چند بيتي آن بيت را دوباره تکرار ميکنند. معمولاً پس از خواندنِ چهل بيت يا کمتر، زنِ ديگري خواندنِ اشعار و تکرارِ آنها را بعهده ميگيرد و زنانِ ديگر نيز با وي همنوا شده و اين کار در مجالسِ ترحيم ممکنست ساعتها به درازا بينجامد.
گويش بختياري
نوشتار اصلي: گويش بختياري
گويش بختياري يا گويش لري بختياري، گويش مردم بختياري است. گويش بختياري از جمله گويشهاي جنوب غربي ايران و يکي از شاخههاي گويش لري به شمار ميرود.
اين گويش تفاوتهاي اندکي با ساير شاخههاي گويش لري از جمله لري خرمآبادي و لري بويراحمدي دارد.
گويش بختياري به طور کلي به چهار دسته تقسيم ميشود:
بخش خاوري که تحت تأثير لري کهگيلويهاست. گويش منطقه جنوبي که تحت تأثير گويش طايفه بهمئي بودهاست. گويش منطقه چهارلنگ گويش بخش مياني است.
سرشناسها
- فهرست مشاهير بختياري
- سردار اسعد بختياري
- ثريا اسفندياري دومين همسر محمدرضا پهلوي و ملکه ايران
تيمور بختيار اولين رئيس ساواک در حکومت پهلوي سردار اسعد بختياري از سران انقلاب مشروطه و فاتح تهران صمصام السلطنه نجفقلي خان بختياري نخست وزيردولت مشروطه ايرانحسينقلي خان ايلخاني مقتدرترين ايلخان بختياريابراهيم خان ضرغام السلطنه از سران انقلاب مشروطه و فاتح اصفهانعليمرادخان مميوند چهارلنگ رهبرانقلاب بختياري در برابر نادرشاهابوالفتحخان بختياري يکي از اعضاي شوراي سه نفره حکومتي با کريمخان زند اسدخان بختياروند خان بختياري در زمان فتحعلي شاه قاجارمحمد تقي خان بختياري
رييس ايل بختياري در زمان فتحعلي شاه قاجارعليمردان خان بختياري استبداد ستيز بختياري در زمانرضاشاه پهلويجعفر خان سردار بهادر از فرماندهان انقلاب مشروطه، وزير جنگ قاجاريه، وزير پست و تلگراف در زمانرضاشاه پهلوي امامقلي خان حاجي ايلخاني برادر حسينقلي خان ايلخاني و ايلخان بختياري بودخسرو خان سردار ظفر از سران انقلاب مشروطه و برادر کوچکتر سردار اسعد بختياري
شاپور بختيار آخرين نخست وزير ايران در دوره پهلويامير مفخم بختياري فرمانده قشون نظامي ايران در زمان قاجاريه و از سران انقلاب مشروطهثريا اسفندياري بختياري ملکه سابق ايران در زمانپهلوي دوممحمد رضا خان سردارِ فاتح از سران انقلاب مشروطه و پدر شاپور بختيارغلامحسين خان سالار محتشم از سران انقلاب مشروطهاسفنديار خان بختياري برادر ارشد سردار اسعد بختياري و ايلخان بختياري بودسلطان محمد خان سردار اشجع از سران انقلاب مشروطه عليمردان خان چهارلنگ نايب السلطنه ايران پس از مرگ نادرشاهبيبي مريم بختياري از زنان فعال در انقلاب مشروطه و معروف به سردار مريم بختياري
ابوالقاسم خان بختيار استبداد ستيز بختياري درعصرمحمدرضا شاهقيصر امين پور شاعراميدعلي شهني کرمزاده رياضيدان برجسته ايراني و دارنده عنوان چهره ماندگارمسعود بختياري خواننده فلکلور بختياري (بهمن علاءالدين)داراب افسربختياري از شاعران بختياري که به گويش بختياري شعر سرودهاست حسين پژمان بختياري شاعرمحسن رضايي سياستمدار و فرمانده سپاه ايران درجنگ ايران و عراق مهدي کروبي سياستمدار و رييس دو دوره مجلس شوراي اسلامي احمد کروبي روحاني و سياستمدار (پدر مهدي کروبي)اميدوار رضايي سياستمدار و نماينده چهار دوره مجلس شوراي اسلامي
جمشيد چالنگي مجري تلويزيون صداي آمريکا و نويسنده و مترجم بهرام مشيري محقق و نويسنده فريدون مشيري شاعرفريناز کوشانفر دارنده عنوان مخترع جوان سال دکتر ابوالقاسم بختياري اولين ايراني که در آمريکامدرک دکترا گرفت!بهرام عکاشه متخصص زلزله شناسي و پدرزمينشناسي ايران رضا نقشينه متخصّص آسيبشناس دامپزشکي و دارنده عنوان چهره ماندگارسهراب بختياري زاده بازيکن سابق تيم ملي فوتبال ايران ميلاد ميداوودي بازيکن تيم ملي فوتبال ايران
بهزاد غلامپور سنگربان سابق تيم ملي فوتبال ايرانصفر ايرانپاک بازيکن سابق تيم ملي فوتبال ايرانايرج سليماني بازيکن و مربي سابق تيم ملي فوتبال ايرانايمان مبعلي بازيکن تيم ملي فوتبال ايرانهدايت ممبيني داور بينالمللي فوتبالنواب نصيرشلال ورنه بردار دارنده مدال نقره المپيک لندنافشين نوروزي پينگ پنگ باز تيم ملي ايران و دارنده عنوان قهرمان آسيا
پژمان منتظري بازيکن تيم ملي فوتبال ايران سيروس رادمنش شاعراميد خواننده مقيم امريکاسياوش شمس خواننده مقيم امريکا ياس / ياسر بختياري خواننده رپ فارسي پروين عاليپور خواننده و وکاليست رودابه بختيار مُجري تلويزيون فاکسنيوزداور اردلان توليد کننده سازمان ان پي آرعلي دهکردي بازيگر سينمابهنوش بختياري بازيگر سينما و تلويزيونشقايق دهقان بازيگر سينما و تلويزيون عليرضا اوسيوند بازيگر سينما و تلويزيونرسول نجفيان بازيگر و خواننده
حميد گودرزي بازيگر سينما و تلويزيونخليل اسفندياري فرزند اسفنديار خان و پدر ثريا اسفندياري ميرزا هدايت الله آشتياني پدر محمد مصدق نخست وزير سابق ايرانرضا نوروزي بازيکن تيم ملي فوتبال ايرانآرش افشين بازيکن تيم ملي فوتبال ايرانمجيد باقرينيا بازيکن و مربي فوتبال حشمتالله طبرزدي فعال و زنداني سياسي هلن جفريز بختيارلاله بختيار اسلامشناس هرمز عليپور شاعرسيد صفدر حسيني وزير امور اقتصاد و دارايي و وزير اسبق کار سيد شکرخدا موسوي نماينده اهواز در مجلس شوراي اسلامي البرز حاجيپور داور فوتبال محمد ايوبي نويسنده و داستاننويس منوچهر شفياني نويسنده (بنيانگذار ادبيات داستاني رئاليسم کارگري در ايران)بهرام حيدري نويسنده عليمراد فدايينيا نويسنده (مهمترين داستاننويسان فرمگرا)
دراین سایت تلاش شد تابه بهترین شکل و به طور کامل درباره شهر باستانی و گردشگری مسجدسلیمان و همچنین قوم بزرگ بختیاری صحبت شود اگر قصوری رخ داد پوزش می طلبیم. اميداواريم مورد توجه شما عزیزان قرار گرفته باشد.
افرین به این همه غیرت